مصائب شب عاشورا
شب است و بـوی جـدایی ز کربلا آید صـدای نــالـۀ زیـنـب ز نــیــنــوا آیـد صدای خـوانـدن قـرآن ز حـنجـر اکبر بـرای دفـعــه آخـر چـه بـا صـفـا آیـد هنوز مـاه مدیـنـه مـحـافـظ حـرم است کـنـار خـیـمـه طـفـلان صـدای پـا آید نشسته بانوی مظلـومـه با بـرادر خود سخن زغربت وهجران درآن سرا آید هرآنچه دشت هراسش همیشه، خواهد دید امـان ز لحـظـه فـردا که پــر بـلا آیـد دوبـاره پهـلوی بشکـسته را عیان بیند که روی خاک به صورت غم آشنا آید هنور یـار نرفـته، چـنین پریشان است چه می کـند که سـر او به نـیـزه ها آید |